دوران شروع انقلاب و راهپیمایی ها بود وما هم به کلاس قران می رفتیم.هر روز عصر اوسا باقر شعارهای انقلابی را به ما یاد می داد و ما در مسجدملاباقر تمرین می کردیم ومی گفت فردا هنگام برگشتن از مدرسه باید شعار بدهید و بر گردید.دوستان قدیمی تر می دونند ارایشگاه قبلی یا همان مُغازه به زبان محلی در نزدیکی میدان نماز فعلی قرار داشت واوسا باقر هم که صبحها کارش ارایشگری بود در مغازه بود و ما باید هنگام عبور از در مغازه شعار انقلابی می دادیم.از طرفی معلمهای مدرسه هم مخالف شعار دادنمان بودند وما مانده بودیم که حرف اوساباقر را گوش کنیم یا معلمهای مدرسه را که البته این قضیه زیاد طول نکشید وبا اعتصاب مدارس قضیه منتفی شد ولی دوسه روزی ادامه داشت.در مورد اعتصاب حرف زدم این نکته لازمه که در اوایل انقلاب ارگانهای مختلف به تدریج دست به اعتصاب می زدند .مدارس هم مستثنی نبود البته در شهرها زودتر شروع شد.سال سوم ابتدایی بودیم که یه روز به مدرسه رفتیم .معلمها گفتند برید خونه هاتون ومدرسه تعطیله ما هم از یه طرف خوشحال بودیم واز طرف دیگه متعجب که چرا این موقع سال تعطیل؟و ازمعلمها هم که می پرسیدیم تا کی تعطیلیم می گفتند معلوم نیست البته این تعطیلیها زیاد طول نکشید و دوباره مدارس بازگشایی شد فکر کنم دو ماه بیشتر نشد بعد از برگستن به مدارس هم خیلی از درسها حذف شده بود و برای اولین بار یادمه کلمه ی حذف را یاد گرفتم.خوشحالیهای پس از پیروزی انقلاب طولی نکشید زیرا ابتدا ناارامی های غرب وشمالغرب وبعد ترورها شروع شد ونهایتا هم که جنگ تحمیلی هشت ساله و.....
کلمات کلیدی: