سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به مدارانیازمند کند و به عذرخواهی ناچارت سازد . [امام علی علیه السلام]
خاطرات یک حسن ابادی

یادش بخیر برا کپی کردن یه نوار کاست دو تا ضبط را روبرو هم میذاشتیم همه را به سکوت دعوت میکردیم تا باکیفیت پایین یه نوار کپی کنیم تازه یه وقت آخر کار یه موتور بدون صدا خفه کن از پشت خونه رد میشد و کار مار اگند می زد.


یادش بخیر صبحای شنبه که قبل از مدرسه حموم نرفته بودیم چقدر با زبون پشت دستامون می کشیدیم تا سفید بشه.


یادش بخیر وقتی شعر "فرزندان ایرانیم"را از حفظ می خوندیم آخرش هم می گفتیم"عباس یمینی شریف".


یادش بخیر وقتی روباه و خروس را می خوندیم آخرش که خروس به روباه حیله گر کلک می زد و از دستش رها می شد چه کیفی می کردیم،برعکس وقتی تو مرغابی و لاک پشت وقتی لاک پشته می افتاد چه حالی ازمون گرفته میشد.


یادش بخیر چه حالی داشت وقتی تو کهه گو (گوی بازی) وقتی همه سوخته بودیم یه نفر یه گال(ضربه محکم به گوو)میزذ همه مون زنده می شدیم.


یادش بخیر اونروزا که کارنامه نبود و گزارش قبولی مون را رو کاغذای پشت شیشه ی مدرسه تازه ای(کانون فعلی)می دیدیم و اونقدر می موند تا مهرماه که می اومدیم دیگه نوشته هاشا آفتاب برده بود.


یادش بخیر روزایی که با یک ریال یه آدامس گولی چی و با دو ریال آدامس خروس نشون می گرفتیم.


یادش یخیر روزایی که کُنده فشفشی و چوبازی از ارکان اصلی عروسی ها بود.


یادش بخیر اون قدیما موقع شب نشینی اگه صاحب خونه صدای در زدن را متوجه نمی شد پُشته می کوبیدیم.(ضرباتی با پا پشت
اطاقی که نشسته بودند می زدیم)آخه زنگ وآیفون و برق نبود.


یادش بخیر تا پامون به سنگ می خورد و زخم می شد"خاک نِرمی چی"می ریختیم رو زخمش.


یادش بخیر یه تیکه نون از بچّه ها می گرفتیم باهاش شکل اسب درست کنیم خوردخورد همشا می خوردیم.


.



.

و بالاخره یادُش بخیر اون قدیما چه خاش با!!
 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن ابادی 91/6/16:: 9:42 صبح     |     () نظر