سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنونده و یا دوستدار و پنجمی مباش که هلاک می گردی . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
خاطرات یک حسن ابادی

دوران کودکی ما نه ای میلی بود ونه مبایلی ونه تلفنی که مردم از همدیگه
خبردار بشن .خیلی که هنر می کردند اگه یه آدم سواد دار داشتند می تونستند
از طریق یه نامه از کسی خبری بگیرند یا خبری بدند.

نه پیک موتوری بود
و نه آژآنسی و نه وسیله شخصی که همیشه در دسترست باشه.اگه قرار
بود خبری برسه مشکلات خاص خودش را داشت.برا همین کار ما بچه
های دیروز ی در اومده بود.

یکی از اضافه کاریهای!ما رفتن به قاصدی
بود.نمی دونم چقدر این کلمه قاصدی برا بچه ها مفهومه ولی کار ی بود
که ما هم به لحاظی دوست داشتیم وهم نه.ازونجا که بعضی قاصدی ها
شاگردونه داشت دوست داشتیم وازونجا که بعضی وقتا حالشا نداشتیم زیاد
علاقه ای به این کار نداشتیم.

اون وقتا که یه کم صمیمیت ها بیشتر بود
مثلا گاهی ظهرها که زن خونه ماستها را با خیگ!میزد و دوغ و کره
درست می کرد به فکر همسایه ها هم که گاونداشتند بود و اغلب یه کاسه
دوغ که تازه گاهی کمی کره (یه گُندیچی)هم توش بود برا همسایه
میفرستاد و بردنش با ما بچه ها بود.

اغلب وقتی این محموله را به خونه
همسایه میبردیم اونم  یه مشت نخودچی یا کشمش یا اگه وضعشون خوب
بود بیسکوییتی چیزی به ما بعنوان شاگردونه می داد که ما دلخوشی مون
به همین بود گاهی هم که می رفتیم به بهانه ای یه کم تعلل میکردیم تا شاید
شاگردونه برسه ولی دست از پا درازتر برمیگشتیم.

اغلب مادرا وقتی بچه
ای را برا قاصدی می فرستادند حتما هنگام رفتن بهش می گفتند"یاد وانشو
اول سلام کی یا سلام یاد وا نشوو)یعنی یادت نره سلام کنی.

البته رسم خوبی که قبلابود
این بود که معمولا کسی کاسه ی اهداییات همسایه را خالی برنمی گردوند
واغلب چیزی داخلش میذاشت یا با همون شاگردونه لطف همسایه راجبران
می کرد.

کِلاواگیری(کلاه برداشتن یا کلاه برداری!)که من البته وجه
تسمیه ش را نمی دونم هم یه کار دیگه ی ما کوچکترا و البته گاهی بزرگترا
بود.این یکی تو مواردی بود که یه نفر می خواست از سفر باید و اگه
کسی به طریقی خبردار میشد که مسافر همسایه یا اشنا داره از سفر میاد
فوری بعنوان اولین خبر دهنده می رفت و به قول خودمون کلاواگیری میکرد
که البته میزان هدیه ی دریافتیش از شاگردونه بیشتر بود و بستگی به
میزان محبوبیت مسافر طول مدت سفر مسافر و میزان دور بودن مسافر
داشت.

خود من زیاد ازین مقوله ی کلاواگیری فیضی نبردم ولی گاهی
قاصدی و شاگردونه نصیبم می شد.بگذریم که الان دیگه حتی یه لیوان
آب هم کسی مفت و مجانی دست کسی نمی ده و همسایه ها فراموش شده
هستند و شاید به خاطر همینه که به قول بعضی قدیمیا برکت از خونه ها
رفته.از طرفی دیگه با این همه ارتباطات همه از جیک و پیک هم خبر
دارن و هر مسافری را تو هر مرحله از سفرش میشه به راحتی رصد کرد...



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن ابادی 91/2/27:: 7:55 صبح     |     () نظر