خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
خاطرات یک حسن ابادی

تو  دهدشت محرومیت را می تونسم به عینه  ببینم.با اینکه خودم بچه روستا بودم و سختی
کشیده ولی اونجا اوضاع ازین بدتر بود و فقر اقتصادی و بدتر ازاون فقر فرهنگی.دعواهای
قوم و قبیله ای با تفنگ و کشتارهمدیگه.
یه تفنگ کلاشینکف را به راحتی میشد با سی تا تیر جنگی به قیمت بیست و هفت هزارتومان
خرید والبته قیمت کلت کمی بیشتر ازینا بود.
کمترین اسلحه شون سنگ بودکه میزدند تو ملاج همدیگه
یه بارهم یه دکتر متخصص اطفال را که هندی هم بود تو مسیربیمارستان باسنگ نوازش کرده
بودند و دیگه می ترسید پیاده به بیمارستان بیاد .
درحالیکه گاز همینطوری داشت تو صحراهای گچساران که تو چند کیلومتریش بود بیخود
میسوخت ولوله های گاز از کنارشهرشون رد شده بود مردم برا خرید یه کپسول یازده کیلویی
مدتها تو صف می مودند و گاهی دعوا باعث از دادن جونشون هم میشد.

اگه یه شب برق
حتی برا ده دقیقه هم قطع میشد تعداد عقرب زده هایی را که به اورژانس می اوردن به
سی چهل تا میرسید اونم چه عقرب زدگیهایی که گاهی کار بعضی شون به انتقال به شیراز
و تعویض خون هم میرسید و التبه چندتایی هم فوت کردند.

رفتن به بعضی از روستاهای
اطراف یا ممکن نبود یا فقط با تراکتور میشد رفت.وسیله حمل و نقل مسافر وانت بود که وقتی
چپ میکرد برامون ده پونزده تایی مجروح می اوردن.

هنگام انتخابات که میشد بخاطرتعصبات
قبیله ای شهرحالت حکومت نظامی به خودش می گرفت و گاهی برا ساکت کردن مردم اطراف
که البته مسلح هم بودند نیروی انتظامی از هلی کوپتر استفاده می کرد.به ندرت میشد چیزی
شبیه خنده و شادی را تو چهره ی مردمش دید و گاهی که یه عروسی میدیدم برا مون تعجب آور
بود.

بیشتر دکترای بیمارستان مخصوصا متخصص هاش هندی و بنگلادشی بودند.فقط دوتا
دکترعمومی تو بیمارستان داشتیم که ایرانی بودند.

چیزی که زیاد برام مشهود بود خودسوزی
دخترا بود و خودکشی شون که اغلب با داروی نظافت انجام میشد.علتش هم این بودکه این
دخترای کم سن و سال را به پیرمردایی می دادند یا می خواستند بدند که جای پدر بزرگشون
بودند اونم فقط با پول . برا پول..
تقریبا روزی نبود که یکی دو مورد اقدام به خودکشی تواورژانس نداشته باشیم.البته اغلب
اونایی که به بیمارستان می رسدیدند نجات پیدا می کردند
...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن ابادی 91/2/3:: 7:48 صبح     |     () نظر