سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[دانشمند] هنگامی که از آنچه نمی داند پرسیده شد، ازگفتن «خداوند داناتراست» خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
خاطرات یک حسن ابادی

بالاخره بهمن ماه هم رسید و راهی  اصفهان ودانشگاه شدم با کلی  ذوق و شوق
و امید وآرزو ولی از اتفاقی که برام افتاد کلی جاخوردم.لابد میگید چی شد؟
من دانش آموز ساده ی  روستایی فکر کرده بودم که همون ثبت نام اولیه دانشگاه
کار راتموم کرده و خبری از انتخاب واحد و این چیزا نداشتم.آخه من یادمه سال
اول که پدرم تو مدرسه ثبت نامم کرد اتوماتیک وار تا آخر دبیرستان بدون
یه بار دیگه ثبت نام کردن پروندم مدرسه به مدرسه رفت و ثبت نام شد.فکرکردم
اینجاهم  همون ماجراست و دیگه همه چی حداقل برا چهار سال تمومه.حال
کی بود بیست و سوم بهمن بود و شروع ترم بهمن بعد از تعطیلات دهه فجر.
بالاخره پس از کلی پرس و جو فهمیدم که باید برم قسمت آموزش دانشگاه.یادمه
یه روز بارانی بود.وقتی رفتم مسئول آموزش گفت حتی مهلت ثبت نام با تاخیر
هم تموم شده(تازه فهمیدم ثبت نام با تاخیری هم هست که البته با اخذمبلغی
جریمه قابل انجام هست)وباید پیش رئیس آموزش برم.وقتی رفتم اونجا
رئیس کل امور آموزشی مرخصی بود.بدبختی داشت پشت سر بدبختی
می اومد.باید تا فردا می موندم تا رئیس بیاد و تکلیفم معلوم بشه.جایی هم
برا موندن شب نداشتم چون حتی برا تقاضای خوابگاه هم باید قبل از انتخاب
واحد اقدام می کردم و کلا وقت همه چی گذشته بود.اون دوستم ترم دوم بود
اونم خوابگاه نداشت .مجبور شدیم اون شب را به مسافرخونه بریم تا روز
بعد و کارهاش...دقیقا یادمه رفتیم هتل طوس اصفهان تو چهارباغ اینجا هم
دهاتی بودنمون گل کرد و نرفتیم یه جا ارزونتر البته یه شبش شد دویست و
پنجاه تومن دقیقا معادل پولی که من باید یه هفته تو اصفهان خرج می کردم.
یادمه اون شب بارون شدیدی می اومد.
قفل غم غربت بدجور رو سینه م
نشسته بود و بغض عجیبی در حد
خفه کردن گلوم را فشار می داد
از سردرد سرم داشت می پکید.

هزارتا
فکر داشتم اگه نتونم ثبت نام کنم چی میشه؟جواب خانوداده و دوستام را چی
بدم؟اگه ثبت نام کنم شبا را با این بی خوابگاهی چکار کنم؟نمی دونم شاید
خدا می خواست یه جورایی سرنوشت منو عوض کنه و به یه راه دیگه ببره
ولی من مقاومت می کردم نمی دونم چطور اون شب را صبح کردم فقط
می دونم یکی از بدترین شبهای زندگی بود.بالاخره صبح شد و رفتم دنبال
بقیه کارهام...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن ابادی 90/9/12:: 8:10 صبح     |     () نظر