بیشتر خاطراتی که تا اینجا گفتم مربوط به دوران کودکی ودبستان وراهنماییم
بود.ازینجا به بعد بیشتر خاطرات دانشگاه رفتن و بعد از دانشگاه را مینویسم.
شاید بعضی از دوستان جوان و مخصوصا دانش آموزان دبیرستان و در آستانه
کنکور که مرا میشناسند فکر کنند خیلی راحت و در همان شانس اول من دانشگاه
قبول شدم ولی اینطور نیست.با اون شرایط که قبلا گفتم از لحاظ آمادگی درسی
و شب کنکور و حالت جلسه کنکور در سال 1366که تازه دیپلم گرفته بودم در
رشته ی پرستاری قبول شدم.
علت انتخاب این رشته را که بعدها فهمیدم اصلا با
گروه خونی من ربطی نداشت یه اتفاق بود.عدم آگاهی از رشته های دانشگاهی
و نبودن مشاور هم مزید بر علت بود.البته در جمع بندی نهایی این کار به
نفعم شد ولی دوران سختی را بعد از قبولی تو این رشته گذروندم.
سال1366بود.کنکوری بودم.
علاقه ام رفتن به دانشگاه و درس خوندن تو شهر بود.دانشگاه اون زمونا هم مثل
الان نبود که تو هر کوره دهاتی شعبه ای از یه دانشگاه جدید و عجیب باشه
دانشگاه فقط دوتا بود دولتی و آزاد تازه آزادش را هم کسی زیاد تحویل نمی گرفت.
برا درس خوندن کنکور ما روستایی ها ماجرای خودش را داشت. بدور از
کلاس کنکور و حتی در دسترس نبودن کتاب کمک آموزشی و عدم امکانات
مالی کافی ولی یه مشکل دیگه نحوه ی انتخاب رشته بود.
هر داوطلب فقط
مجاز به انتخاب چهارده رشته بود نه بیشتر تازه اگه یه نفر تو ثبت نام کنکور
خواهان رشته های دبیری می شد باید حتما یکی از اولویتهای قبل از اولویت
پنجمش یه رشته ی دبیری باشه.با این حساب من چون این گزینه را انتخاب
کرده بودم یه اولویت دیگه را از دست دادم و شدم سیزده اولویتی.خوب انتخاب
رشته سخت بود.من از اونا نبودم که صرفا بخوام دانشگاه قبول بشم دنبال
یه رشته ی خوب بودم.
با سیزده حق انتخاب ابتدا چهار ر شته پزشکی زدم
پنجمی هم که طبق قضیه ی بالا حذف شد.چهار رشته هم داروسازی زدم
شد نه تا چهار تا دیگه هم مونده بود.از شانس بد یا خوب من رشته ی پرستاری
که تا همون سال کاردانی بود کارشناسی پیوسته شده بود ومنم بدون آگاهی
صرفا به خاطر اینکه تو گروه پزشکی هست و لیسانس هست این رشته را
زدم بعدشم رشته های دیگه ای زدم که درست خاطرم نیست.بالاخره نتایج
اعلام شد و من در رشته ی پرستاری دانشگاه اصفهان نیمه ی دوم(بهمن)
1366قبول شدم...
کلمات کلیدی: