سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردباری جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را برتن نکنی . [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]
خاطرات یک حسن ابادی

نمی دونم چرا گروه هم کلاسی های من اغلب از گروههایی بود که پیشگام تو برنامه های آزمایشی آموزش پرورش بود.یه سال قبل از هم دوره ای های من درحسن آباد رشته ی علوم تجربی در دبیرستان دایر شد.از همون سال حسن آباد که همیشه تو کنکور منطقه سه بود به منطقه دو تبدیل شد و ظلم نا به حقی در حق بچه ها شد.تو همون سال هم طرح کاد در دبیرستان پیاده و اجرا شد که البته مثل سایر طرحهای آموزش و پرورش دیری نپایید(آنچه نپاید دلبستگی را نشاید).

اول برا جوونترا بگم که طرح کاد که از دو کلمه ی کار و دانش گرفته شده بود طرحی بود که بر اساس آن دانش آموزان دوره ی دبیرستان یک روز در هفته را برای یادگیری یه شغل به مدرسه نمی اومدند و به کارگاهها می رفتند تا اگه بعدها نتونستند دانشگاه برند یه شغلی در آینده داشته باشند که البته طرح چندان مو فقی نبود و بعد ها ول شد.سال اول دبیرستان که رفتم باید برا طرح کاد یه جایی میر فتم.مثل همه ی رشته ها و شغلها که بعضی شون به قول حالایی ها تاپ ترهستند اونجا هم همین قضیه بود.

بهداری توی شغلها بهتر و شیک تر بود هر چند با اصل طرح کاد که باید شغلی برای آینده یاد می گرفتی هم خونی نداشت بخاطر اینکه نمی شه با یاد گیری وبدون مدرک معتبر در امور پزشکی دخالت کرد. بگذریم به هر حال من و چندتا از دوستای دیگه م که درسمون بهتر بود کاندید طرح کاد بهداری حسن آباد شدیم.خیلی خوشحا ل بودم . اکثر بچه ها حسرت رفتن برا طرح کاد به بهداری را می خوردند .البته تنها حسنش شاید این بود که حداقل یه تزریقات یاد می گرفتند و آمپول زن می شدند اونم فقط به صورت افتخاری و نه برا درآمد.خود من که تا سالها که بخاطر طرح کاد سوزن زدن یاد گرفته بودم حتی ریالی برا این کار نگرفتم جز اینکه وقت و بی وقت باید می رفتم و برا این و اون آمپول می زدم و سرم وصل می کردم.

البته آخرای کار که فهمیدم چه کار خطرناکی دیگه این کا ر را ترک کردم.برا شروع طرح کاد باید یه روپوش سفید تهیه می کردم.مربی طرح کادمون زحمت این کار ار کشید و برای ما چهار نفر که قرار بود بریم بهداری چهارتا روپوش تهیه کرد.قیمت روپوشها هم دقیقا یادمه هر کدوم صد تومن.یادمه روز اول که صبح روپوش را بهم داد عصر که می خواستم برم مدرسه پوشیدمش مثل یه پیرهن و اضافیش را گذاشتم توی شلوارم و روش هم یه کاپیشن پوشیدم .البته این کار را فقط به خاطر مسخره گی و طنز ش انجام دادم و گرنه می دونستم که روپوش سفید را باید تو محل کار پوشید.

طرح کاد کلاس ما روزهای چهارشنبه بود.صبح به درمانگاه(بهداری) حسن آباد رفیتم.اصلا کسی چه از پرسنل و چه مراجعین طرح کادی ها را تحویل نمی گرفتند نه تنها اینجا بلکه تو کارگاههای دیگه هم . به اونا به چشم یه پادو یا حمال نگاه می کردند.خوب روزهای اول کاری بلد نبودیم و بهیاران درمانگاه اگه خیلی دلسوزی می کردند نکاتی در مورد شرایط کار استریل و اینکه در تزریقات باید حتی الامکان شرایط ضد عفونی رعایت شود می گفتند.یادمه دوران جنگ بود و سرنگ خیلی کم بود.مدتی در درمانگاه از سرنگهای شیشه ای استفاده می شد که بعد از هر تزریق سرنگ و سرسوزنش را در آب می جوشاندند وبرا نفر بعدی تزریق می کردند.

یه مدت بعد این سرنگها از رده خارج شد و ما هر روز صبح تو درمانگاه سه سرنگ داشتیم یکی برا تزریق آنتی بیوتیک ها یکی برا مسکنها و یکی هم برا تقویتی ها که سرنگ سرجاش بود و فقط سرسوزنش را برا افراد مختلف عوض می کردند.صبحها تو در مانگاه حسن آباد غلغله بود با اون دکتر هندی که حتی زبان ما را به سختی می فهمید.ویزیت برا دکتر بیست ریال همون دوتومن بود تازه با این دوتومن همه ی دارو و تزریقات و پانسمان انجام میشد.

....ادامه دارد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن ابادی 90/2/27:: 10:22 صبح     |     () نظر