سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که تکبّر می ورزد، چیزی فرا نمی گیرد . [امام علی علیه السلام]
خاطرات یک حسن ابادی

پخش کردن کود حیوانی در زمین با فرغون .چیدن سبزی از زمین که البته چیدن تره با توجه به اینکه چشم بد جور می سوخت از سخت ترینش بود.چیدن ریحون و جعفری تخصص خاصی می خواست که البته من نداشتم یعنی باید کمی بالاتر تراز سطح زمین چیده می شد تا مجدد رشد کنه.

بردن دسته جات سبزی چیده شده با فرغون و ریختنشون توی حوضی که پر از آب البته آب که چه عرض کنم فاضلاب بود و باید چند ساعتی می موند.سیخک زدن زمین که مر بوط به کاشت کلم پیچ بود و باید با شفره یا همو ن هَسُنچی خودمون دور بوته های کلم را می کندیم تا به اصطلاح سله نبنده که البته کاری سخت بود .چون کلمها به ردیف کاشته شده بودند و اگه در اثر غفلت یکی از بوته ها را می زدیم خرابکاریمون لو می رفت و صاحب باغ دعوا می کرد که البته تا می زدیمشون دوباره با کندن یه حفره کوچک سرپا تو زمین قرارشون می دادیم ولی چون ریشه شون قطع شده بود چند دقیقه بعد پلاسیده شوده و پته ما روی آب می افتاد.

بار زدن سبزیها تو ماشین و فرستادن به میدون تره بار و ...چند کار دیگه.کار کردن تو باغ قوانین خاص خودش را داشت که سفت و سخت تر از قانون اساسی بود وشدیدا لازم الاجرا.

صبح باید قبل از طلوع آفتاب رو زمین میرفتیم تازه نیم ساعتی که کار می کردیم افتاب میزد.از صبحانه خبری نبود فقط ساعت نه صبح یه چای می خوردیم.تا راس ساعت دوازده باید کار می کردیم وتا دوازده میشد کار تو هر مرحله ای بود قطع میشد و باید برا ناهار می رفتیم.برج چهار و پنج یعنی تیر و مرداد مدت استراحت ظهر دوساعت یعنی دوازده تا دو بود و بقیه ی سال یک ساعت از دوازده تا یک عصر.ناهار تقریبا بلا استثنا آبگوشت بود جز مواردی خاص.از ساعت دو هم باید تا وقتی که چشم می دید کار می کردیم وشروع و پایان کار چندان وابسته به ساعت نبود.

کار باغ هم فقط در طول سال یه روز تعطیل داشت اونم روز عید غدیر و حتی روزهای جمعه هم کار تعطیل نبود.یک روز در میان توی جوی آب لباسهامون را می شستیم چون خیلی عرق می کردیم و بو می گرفت.یادمه با توجه به شرایط جنگی کشور حتی پودر رختشویی هم کم بود و با صابونهای مخصوص رختشویی این کار را می کردیم.یه شب در میون هم باید دوش می گرفتیم تا هم بوی عرق و هم خستگی کار از بدنمون در بره .

با این شرایط سخت برا من نوجوان دقیقا پنجاه و هفت روز را تو باغ بدون تعطیلی کار کردم اونم چه کار کردنی سخت و طاقت فرسا.باوجودی که با دوستم با هم رفته بودیم ولی دوری از خونواده بیش از 57روز ممکن نبود و تنهایی برگشتم.البته دوستم تنها نموند چون بعدها دوسه نفر دیگه هم از حسن آباد اونجا اومدند.مزدم تو این مدت روزی حدود 110تومن بود که خرج در رفته یه چیزی حدود شش هزار تومن دستم را گرفت.رسیدم اصفهان تقریبا نصف بیشتر این مبلغ را لباس و سوغاتی گرفتم و با حدو سه هزار تومن برگشتم.هرچند کار سخت و طاقت فرسا بود ولی دوران خوشی بود.یادش بخیر


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن ابادی 90/1/20:: 8:35 صبح     |     () نظر