سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه عاشق شود و [عشق خود را] پنهان دارد و پاکدامنی ورزد، خداوند، او را بیامرزد و به بهشت درآورد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
خاطرات یک حسن ابادی

صبح رفتم قسمت اموزش دانشگاه یکی دونفر دیگه هم که وضعیت مثل خودم را  داشتند اونجا
بودند.یکی شون مشهدی بود و قبولی رشته پزشکی یه نفر دیگه هم شیرازی بود و قبولی رشته پرستاری
وهم رشته ی خودم.

بالاخره با کلی بحث و کلنجار با رییس آموزش دانشگاه مجوز انتخاب
واحد بهمون داده شد به شرط پرداخت صدتومن مبلغ جریمه ثبت نام با تاخیر.البته صدتا
تک تومن به قول معروف.خوشحال بودم که بالاخره تونستم ثبت نام کنم ولی وقت درخواست
خوابگاه گذشته بود.

ناچار شدم با دوتا از دوستام که یکی دانشجو و یکی کارمند تازه استخدام بود
یه خونه اجاره کنیم.بحث اجاره و مبلغ پیش پرداخت هم معضل دیگه ای بود ولی چاره ای نداشتم
به امید این بودم که در سال بعد خوابگاه بگیرم و بالاخره یه ترم را هر جور باشه بگذرونم.


سه نفری یه خونه اجاره کردیم که البته نزدیک دانشگاه هم نبود وتازه هزینه ی رفت و امد
هم اضافه می شد به خرج هامون.سه نفری صدهزارتومن پیش دادیم و ماهانه هم
سه هزار و پانصد تومن اجاره.برا من و خانواده اون زمون مبلغ زیادی بودولی راه
دیگه ای نداشتم.

خوب ناهار را که دانشگاه می خوردیم و صبحانه هم که مهم نبود
ولی با مشکل شام و پخت و پز هم مزید بر درد سرهامون میشد.بالاخره یه ترم را با
ریاضت و سختی و همه مشکلات گذروندم و تعطیلات سه ماهه تابستان شروع شد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن ابادی 90/9/20:: 10:33 صبح     |     () نظر